داستان معروف خواب محتشم کاشانی چه بود؟
پلک هایش را از هم گشود. به سقف خیره بود در حالی که نفس نفس می زد، صورت و پیراهنش خیس بود. حال عجیبی داشت. چه وقت از شب بود؟ به پنجرهی چوبی نگاهی کرد پرده بی رمق تکان می خورد و ماه را تابنده تر از همیشه در سیاهی شب یافت. زیر لب چیزی زمزمه میکرد. به ناگاه چون برق از جا پرید. به طرف گرد سوز شتافت و سویش را زیاد کرد دست پاچه به دنبال چیزی میگشت و مدام لبانش تکان میخورد گویی با خود حرف می زد. اما نه قلم را با دستانی لرزان در مرکب سیاه زد و با قلم نی روی کاغذ نوشت
« باز این چه شورش است که در خلق عالم است »
نفس عمیقی کشید و به بالشت پشت سرش تکیه داد. حالا خیالش راحت تر شده بود عرق پیشانیاش را با لبهی آستین پاک کرد و آرام چشمانش را بست تا هر آنچه را دیده باز مرور کند:
در صحرایی خشک بی آب و علف و پر از خون بود. تشنه بود و گرما زده، لبانش ترک خورده و وحشت زده بود. یک دفعه در خواب فریاد زد:
یا امیرالمومنین! مردی با اسب از پشت تپهای به او نزدیک میشد و گرد و غبار حاصل از تاخت اسب و نور تابندهی خورشید تشخیص چهرهاش را مشکل میکرد اما انگار این خورشید نبود که همه جا را روشن کرده بود بلکه از چهرهی آن مرد سوار بر اسب نور میتابید حالا دیگر فاصله اش خیلی کم بود اسب از حرکت ایستاد اما هنوز چهره از نور زیاد قابل تشخیص نبود و چشمان او را تنگ تر میکرد.
مرد جلو آمد: « ای محتشم ، در سوگ برادرت مرثیه بسیار گفتی ، چرا در مصیبت قره العین من حسین نمی گویی؟»
محتشم به زحمت لبان ترک خوردهاش را از هم گشود و باصدایی لرزان که گویی از ته چاه شنیده میشد گفت: من خود را شایسته نمیبینم که مرثیهای برای ایشان بگویم. مصیبت امام حسین (علیه السلام) آنقدر عظیم و دردناک است که حتی نمیدانم از کجا باید شروع کنم.»
و امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: «بگو… باز این چه شورش است که در خلق عالم است.»
صدای شیهه اسب او را از خواب پراند. از آن تشنگی و بی قراری خبری نبود اما مدام آن مصرع را زیر لب تکرار میکرد. حالا که آن را بر رو کاغذ آورده بود کمی خیالش از بابت فراموشی مصرع راحت شده بود از خوابیدن دوباره هراس داشت تا نکند همهی اینها را فراموش کند.
دلش می خواست تک تک کلام امیرالمومنین را بارها و بارها در ذهن مرور کند اما از طرفی دیگر در ذهن و دلش غوغایی از کلمات بود پس به سرعت پلکها را گشود این بار نفسی عمیق کشید و با تسلطی بیشتر قلم را در مرکب فرو برد و اینگونه معجزه آسا کلمات بی اختیار بر روی کاغذ جای میگرفتند:
«بازاین چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامي ذرات عالم است
گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است
…»
و به این ترتیب، مشهورترین شعر و مرثیهی عاشورایی سروده محتشم کاشانی شد.
زندگی نامه محتشم کاشانی
مولانا کمال الدین محتشم کاشانی از مشهورترین و نامدارترین شعرای دوره صفوی و شاعر دربار شاه طهماسب صفوی بوده است نام شریفش على و فرزند خواجه میر احمد بود.
همانطوری که در عالم آرای عباسی و در رساله معروف نقل عشاق وی درج است، گرچه در اوان جوانی اشعار ذوقی و قصیده مدحی و غزل میگفت ولی سپس به علت تمایل دینی و تشویق سلطان صفوی و احساسات مذهبی تشیع در دربار روش خود را عوض کرد و اشعاری مبنی بر تذکره مصائب و سختیها و وقایع دینی و خلاصه مرثیه پرداخت و در همین سبک نیز شهرت گرفت به طوری که میتوان او را معروفترین شاعر مرثیه سرای ایران دانست.
گرچه پیش و بعد از او چندی از شعرا از این راه رفتند لكن هیچکدام نتوانستند به او برسند و پایه سخن تا مرتبه او بالابرند. مولانا قصاید را به سبک قدما و غزلیات را به سبک جامی و وحشی که به سبک عراقی نزدیک تر است می ساخته و مهارت خود را مخصوصا در ساختن غزلهای شورانگیز و عاشقانه نمایان نموده است.
مرثیه دوازده بند محتشم کاشانی که شاید اولین نمونه از این طرز شعر است در ادبیات پارسی با آنکه قریب چهارصد سال از زمان آن میگذرد و هزاران شاعر به پیروی از آن، ترکیب بندهای مختلف ساختهاند به جرات می توان گفت که هنوز هیچ کدام به گیرائی و تأثیر عمیق آن در روح نمی رسد.
مطابق حکمی که وی از پریخان خانم دختر مقتدر شاه طهماسب داشته است تمام شعرای کاشان که می خواستند اشعاری به دربار پادشاه صفوی بفرستند موظف بوده اند اول اشعار خود را به نظر محتشم برسانند و در صورت تصویب وی اشعار را ارسال دارند.
سال وفات او را تذکره نویسان بالاتفاق ۹۹۹ هجری قمری ذکر کردهاند قبر محتشم کاشانی در محله پاقپان (کوی محتشم کاشان) قرار دارد.
آدرس مقبره محتشم کاشانی
برای سهولت در پیدا کردن مقبره محتشم کاشانی میتوانید روی لینک بزنید.
«دو بیت شعر که قصاب کاشانی در وصف مقبرة محتشم سروده و بر سنگی نقرهای و در دبوار کناری آرامگاه قدیمی محتشم کاشانی نصب شده بود»
این منزل پرفیض که جای الم است بیفاتحه زین روضه گذشتن ستم است
باید بادب گذشت زین در قصاب این جای رفیع مدفن محتشم است
بنده توفیق زیارت محتشم کاشانی رو نداشتم اما اطلاع دارم از منابع موثق خواب عجیب محتشم کاشانی واقعیت است باز این شورش است که در خلق وعالم است (کلمه وجملاتی مانند شورش بعداز شورش سال۶۰ از گفتار ها واشعار هیچکس شنیده نشده)
تمام خلفا وهمه پادشاهان از این جملات نگفته بودن (فقط ورد زبان پیامبر ص بوده»»»باز این شورش است که در خلق وعالم است»»»»الله اکبر… واقعاً به زبان آوردن کار زبان نازنین پیامبر ص
امام علی ع و امام عصر عج الله است که یاد محتشم کاشانی دادن
ما رهروان ۱۴۰۰سال قبل هستیم.اما بروز شدیم دیگه با دشمنان با شمشیر واسب وشتر به جنگ نمی رویم.تسلیت ایام شهادت به همه خلق وعالم مد نظر پیامبر عزیز اسلام.
ممنون دوست عزیزم از وقتی که گذاشتید
خیلی مختصر و شیوا داستان رو بیان کردید ، اجرتون با امام حسین
سپاسگزارم محراب عزیز
بسیار زیبا بود و آموزنده سپاس فراوان
دلم میسوزه که سه چهار سال نزدیک محتشم زندگی کردم و یه بار هم قسمتم نشد برم زیارتش 😔
سلام عرفان عزیز
تشکر از متنی که گذاشتید، بسیار مجرب و بزرگوار هستند. انشاءالله در سفر بعدیتون برای زیارتش مشرف بشید.